روزی که متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت که میگفت: تا آخر عمر با تو هستم! پرسیدم: تو کیستی ؟ جواب داد من غم هستم و من آن لحظه گمان کردم که غم عروسکی است که ما با آن بازی میکنیم ولی حالا میفهمم که ما عروسکی هستیم بازیچه غم!!!
خاموش بود و سرد، مثل نگاه درد
چشمان ساکتت، انکار هم نکرد
خشکید مثل گل در وادی عطش
گرمای عشق تو، شد سرد سرد سرد
باور نمیکنم از یاد رفته باشد
آن کس که ساده شد از خاطر تو طرد
نفرین من به عشق، این تکیه گاه سست
این خالی حقیر، پاییزی است و زرد
دیگر نمیشود قلبم اسیر تو
رفتم، تو هم برو، دنبال من نگرد
فاصله عشق تا نفرت فقط یک پله است
چقدر بده معشوقت اینقدر سردی کنه تا از پله عشق یه پله پایین تر بیفتی ... بیفتی رو پله شوم بی توجهی و نفرت .. جایی که از زندگی خبری نیست .. از وابستگی خبری نیست
از احساس خبری نیست
و آن لحظه آخرین لحظه زندگیست لحظه نا امیدی و غم
لحظه ای که مرگ عشق از راه می آید ...
سلام.خیلی قشنگ بود:X
سلام
...
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
شاد و پیروز باشی .
آفتاب است و، بیابان چه فراخ!
نیست در آن نه گیاه و نه درخت.
غیر آوای غرابان، دیگر
بسته هر بانگی از این وادی رخت.
***
در پس پرده ای از گرد و غبار
نقطه ای لرزد از دور سیاه:
چشم اگر پیش رود، می بیند
آدمی هست که می پوید راه.
***
تنش از خستگی افتاده ز کار.
بر سر و رویش بنشسته غبار.
شده از تشنگی اش خشک گلو.
پای عریانش مجروح ز خار.
***
هر قدم پیش رود، پای افق
چشم او بیند دریایی آب.
اندکی راه چو می پیماید
می کند فکر که می بیند خواب.
حرفات تو وجودم نشست.اما بدتر از همه اینکه که ندونی چرا؟چرا وادارت کرد که یه پله پایین تر بیایی.
دو احساس خیلی زیباست عشق و نفرت ولی هیچ وقت خدا نکنه یکی به دیگری تبدیل بشه که دیگه اون وقت دنیا برات ارزش نداره و فقط به فکر آخرین مرحله هستی یعنی مرگ
سلام عزیز...لینک شما رو توی بلاگم گذاشتم ...در مورد این نوشته هم باید بگم ...عشق تا ابدیت حادثه را می طلبد ...ما گمراهیم که عشق می طلبیم
سلام ممنون که آمدید بازم معرکه اید ممنون با این عکس زیبایتان
من شرمندهم که این گرد و خاک وبلاگم باعث اذیتت میشه.عزیزم باور کن فاصلهء بین عشق واقعی و نفرت فرسنگاهاست.اینی که ما عادت کردیم بهش میگیم عشق به خدا عشق نیست.نمیدونم چیه.اما میدونم اگه عشقت پخته بشه و توی کورهء غمها آبدیده بشه با هیچی به نفرت تبدیل نمیشه.یا خیلی دیر و خیلی دور....عزیزم یکمی فکر کن.میبینی که عشق توی قلب هممون هست.فقط باید ببینیم کجای قلبمون قایمش کردیم.
سلام آقا من بار دومممه که میام بازم ۲۰ته
سلام.وبلاگ خیلی خوشکلی داری حرفای توش هم خوشگلتر...موفق باشی به منم سر بزن.
اگه موافق بودی تبادل لینک کنیم:)
مرسی داداش به ما سر زدی...میدونی چیه جدیدا به زندگی خوشبین شدم. حوصله غم و این جود چیزا رو ندارم . آدم تو زندگیش به یه چیزایی میرسه که فقط به دلیل اینکه خودش رسیده خیلی ارزشمنده . الان نمی خوام بهت توصیه ای بکنم... ولی قدر هر چی تو زندگیت پیش میاد رو بدون
سلام
قشنگ می نویسی.اما پر از درد!
امیدوارم هیچ معشوقی به خودش اجازه نده تا به عاشقش سردی کنه تا هیچ کس دچار نفرت نشه.
به امید زندگی!
سلام داداشه نازم امیدوارم تو و غزیزت همیشه عاشق واقعی هم باشید.واسه چیزی باید غصه خورد که ارزش این رو داشته باشه که خودت رو براش اذیت کنی عزیزه دل من!!!!!
کتاب الکتریکی رایگان هر چیزی شما بخواهید
آره.واقعا میفهمم چی میگی
سلام .. با غم هاست که شیرینی ها معنی پیدا میکنن . موفق باشی
دو احساس خیلی زیباست عشق و نفرت ولی هیچ وقت خدا نکنه یکی به دیگری تبدیل بشه که دیگه اون وقت دنیا برات ارزش نداره و فقط به فکر آخرین مرحله هستی یعنی مرگ
اون پله پایین تر خشم هست نه نفرت و خشم با خودش نفرت و خیلی از حس های بد دیگه رو می آره . خشم همیشگی نیست . عشق جاویدان هست
hello from belguim,you are a verry nice blog °)
وفای تو را نازم ای اشک چشم
******
که در دیده عمری تو را دیده ام !
و خدا بیداراست ... در پس یک پنجره خواهد خندید.... به شروع یک قصه ی تلخ ... به شروع یک مکر و فریب ... و خدا چه صبور بیداراست ... می بینم ... که خدا هست دراین جمله ی تلخ ....
من برای مدت کوتاهی برگشتم
سلام به شما به روز نکردید
آپ کن دیگه.من هرروز میام اینجا و دست خالی برمیگردم.آپ کن لطفاً.