آخرین یادداشت

دیگه دلیلی برای نوشتن تو این وبلاگ ندارم ..

یک ماه که زندگی ندارم

دل از همه چیز بریدم

پایه زندگیم رو از دست دادم

دیگه کسی رو ندارم که برام دل بسوزونه

درسته که هنوزم عاشقشم ولی الان دیگه همون اندازه که عشق تو دلم دارم نفرت هم دارم

بعد از پنج سال با هم زندگی کردن حالا حکم من تنهاییه

دیگه به این نتیجه رسیدم که بی وفایی رسم عشقه

عاشقا تنها میمونن 

تنهایی مرام عشقه ...

این پست آخر رو برای همه دوستانم زدم که ازشون خبر ندارم و میخوام وضعیت منو بدونن

منم دیگه رفتنیم همراه این وبلاگ .. منم یه آدم دچار مرگ تدریجی

پایان وبلاگ Sorry.Blogsky

نقطه سر خط .


بر سر قبر من گریه نکنید  … من آنجا نیستم … من آنجا نخوابیده ام

 

من بادی هستم که می وزم

من الماسی در برفم که میدرخشم

من نوری هستم در گندمزارها

من باران نرم پاییزم

هنگامی که در بامداد آرام بیدار میشوید

روح من همچون کبوتری آرام بال میگشاید

من ستاره ای نورانی در شبم

 

بر سر قبر من گریه نکنید  … من آنجا نیستم … من نمرده ام
 
 




خودم عاشق این هنگ شادمهر هستم
شما هم دانلود کنین

video محل

محل mp3


با تشکر از سایت شادمهر فنز

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
میکنم تنها از جاده عبور
دور ماندن ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
...
دلم گرفته
خیلی دلم گرفته
چند شبه کارم شده گریه بدون اشک
...
بعد از ۵ سال دوستی زندگیم یه هم خورد
رابطمون به هم خورد
آره
به همین سادگی ...
۵ سال با هم زندگی کردیم
۵ سال
۵ سال
...
دلم براش تنگ میشه .. خیلی زیاد
چیکار میتونم بکنم

جداَ دوای دل تنگی من چیه ؟
...
یکی گفت بشین گریه کن .. فقط گریه میتونه دلت رو آروم کنه
ولی اشکم در نمیاد .. بغض تو گلوم گیر کرده داره خفم میکنه
چشام خیس میشه ولی اشک از چشم پایین نمیاد و همونجا خشک میشه
قرص میخورم که به زور قرص خوابم ببره .. ولی قرص هم اثر نمیکنه
...
خسته شدم از زندگی
این زندگی که همش درد و ماتم هستش
امیدوارم پیر نشم .. امیدوارم سر قبرم زجه بزنه
امیدوارم زودتر راحت بشم
...
دوست نداشتم دردم رو اینجا بگم .. ولی راهه دیگه ای نمونده
کسی نیست
تنهای تنهام
من موندم و این وبلاگ فکستنی

چقدر سخت هست گذروندن این شبها
شبهای من شبهای دل تنگی شبهای سرد